هوا بارانی است و فصل پاییز .......... گلوی آسمان از بغض لبریز
به سجده آماده ابری که انگار .......... شده از داغ تابستانه سرریز
هوای مدرسه ، بوی الفبا ........... صدای زنگ اول ، محکم و تیز
جزای خندههای بی مجوز .......... و شادیها و تفریحات ناچیز
برای نوجوانیهای ما بود .......... فرود خشم و تهمتهای یک ریز
رسیده اول مهر و درونم .......... پر است از لحظههای خاطر انگیز
کلاس درس خالی مانده از تو .......... من و گلهای پژمرده ، سر میز
هوا پاییزی و بارانیام من .......... درون خشم خود زندانیام من
چه فردای خوشی را خواب دیدیم .......... تمام نقشهها بر آب دیدیم
چه دورانی ، چه رویای عبوری .......... چه جستنها به دنبال ظهوری
من و تو نسل بی پرواز بودیم .......... اسیر پنجههای باز بودیم
همان بازی که با تیغ سر انگشت .......... به پیش چشمهای من تو را کشت
تمام آرزوها را فنا کرد .......... دو دست دوستیمان را جدا کرد
تو جام شوکران را سر کشیدی .......... به ناگه از کنارم پر کشیدی
به دانه دانه اشک مادرانه .......... به آن اندیشههای جاودانه
به قطره قطره خون عشق سوگند .......... به سوز سینه های مانده در بند
دلم صد پاره شد، بر خاک افتاد .......... به قلبم از غمت صد چاک افتاد
بگو آنجا که رفتی شاد هستی .......... در آن سوی حیات آزاد هستی
هوای نوجوانی خاطرت هست .......... هنوزم عشق میهن در سرت هست
بگو آنجا که رفتی هرزه ای نیست .......... تبر تقدیر سرو و سبزهای نیست
کسی دزد شعورت نیست آنجا .......... تجاوز به غرورت نیست آنجا
خبر از گورهای بی نشان هست .......... صدای زجههای مادران هست
بخوان همدرد من هم نسل و همراه .......... بخوان شعر مرا با حسرت و آه
دوباره اول مهر است و پاییز .......... گلوی آسمان از بغض لبریز
من و میزی که خالی مانده از تو .......... و گلهایی که پژمرده سر میز
سلام
حالتون خوبه؟
میخواستم ازت خواهش کنم که عنوان به اسمان بگو رو به همراز تغییر بدی
در ضمن مثل همیشه محشری