-
فاطمیه
پنجشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1392 21:21
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 23:03
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 فروردینماه سال 1392 23:01
-
نی ...
پنجشنبه 4 آبانماه سال 1391 12:52
بگذر از نی من حکایت میکنم از جدایی ها شکایت میکنم نی کجا این نکته ها اموخته؟ نی کجا داند نیستان سوخته بشنو از من بهترین راوی منم راست خواهی هم نی و هم نی زنم نشنو از نی،نی حصاری بیش نیست بشنو از دل،دل حریم دلبریست نی چو سوزد خارو خاکستر شود دل چو سوزد خانه دلبر شود ********************************************** روز...
-
رمضان ...
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1391 16:42
رمضان کوک کن ساعتِ خویش ! اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است کوک کن ساعتِ خویش ! که مـؤذّن، شبِ پیـش دسته گل داده به آب و در آغوش سحر رفته به خواب کوک کن ساعتِ خویش ! شاطری نیست در این شهرِ بزرگ که سحر برخیزد شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین دیر برمی خیزند کوک کن ساعتِ خویش ! که سحرگاه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 خردادماه سال 1391 17:20
-
کاخ همه شاهان جهان را که بگردی دربار کسی پنجره فولاد ندارد
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 13:27
-
مهر مادر
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1391 13:23
حوالی ساعت بیست روی نیمکتی خیس از پارک های شهر مردی دردهایش را با نظم می کرد لیست دل او ابر بهاری شده بود با خودش بارها گفت : کاش می شد که گریست دست به روی ریشهایش که گذاشت او برای گریه هایش بی درنگ سدی ساخت کاش مرد می دانست "عقل و احساس فارغ از جنسیت اند" حوالی ساعت بیست روی نیمکتی خیس از پارک های شهر مردی...
-
ساقیا توبه شکستم...
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1391 17:24
ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم من ز می ننگی ندارم، میپرستم میپرستم سو ختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم رفتم و توبه شکستم، وز همه عیبی برستم با حریفان خوش نشستم، با رفیقان عهد بستم من نه مرد ننگ و نامم، فارغ از انکار عامم می فروشان را غلامم، چون کنم، چون میپرستم...
-
ای همنشین...
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 17:40
با دیدگان بسته، در تیرگی رهایم ای همرهان کجایید؟ ای مردمان کجایم؟ پر کرد سینهام را فریاد بی شکیبم با من سخن بگویید ای خلق، با شمایم شب را بدین سیاهی، کی دیده مرغ و ماهی ای بغض بیگناهی بشکن به های هایم سرگشته در بیابان، هر سو دوم شتابان دیو است پیش رویم، غول است در قفایم بر تودههای نعش است پایی که می گذارم بر...
-
زن و مرد
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 22:16
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال من آفرید خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید ! برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید ! مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید ! به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید ولی بعداً...
-
روزگار ...
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 15:00
شنیدستم که پیری به گرمابه در چنین گفت از تشنگی با پسر بیا منتی بر سر باب نه پدر را یکی جرعه ای آب ده هوا گرم و گرمابه گرم است و من کنون از عطش سوزد جان و تن به خدمت کمر بست در دم پسر ز گرمابه آمد هراسان به در یکی شربت سرد آماده کرد در آن دانه های معطر فشرد شتابان به گرمابه برگشت زود پدر همچنان تشنه و خسته بود بگفتا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 09:38
باهمین دست به دستان تو عادت کردم این گناه است ولی جان تو عادت کردم جابرای تن گنجشک زیاد است ولی به درختان خیابان تو عادت کردم گرچه گلدان من از خشک شدن می ترسد به تب خالی لیوان تو عادت کردم مانده ام آخر این شعر چه باشد افسوس به ندانستن پایان تو عادت کردم...
-
آورده اند که ....
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 09:32
خدایا شرح غم خواندن چه سخت است/ز داغ لاله پژمردن چه سخت است /نمی دانی که با دست بریده /ز پشت اسب افتادن چه سخت است /اگر تیری درون چشم باشد /نمی دانی زمین خوردن چه سخت است /نمی دانی که با چشمان خونین /جمال فاطمه دیدن چه سخت است /کنار علقمه با مشک خالی /ببین شرمنده دیدن چه سخت است. از نخل برهنه سایه داری مطلب از مردم...
-
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 18:04
تصور کنید که معلم کلاس هنوز نیامده و بچه ها ، مدام شلوغ می کنند و بر سر و کول هم می پرند ! و به یکباره معلم در کلاس را باز می کند ! و از اینجا داستان شروع می شود ... معلم چو ناگاه آمد کلاس / چو شهری خفته خاموش شد / سخن های ناگفته در مغز ها / به لب نارسیده فراموش شد / سکوت کلاس غم آلود را / صدای درشت معلم شکست / ز جا...
-
اسم من چیست؟خدایا چه کنم یادم نیست...
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 18:03
من مهیاشده ام تاچه کنم؟یادم نیست.من که همسایه نزدیک شقایق بودم.پاشدم آمدم اینجا چه کنم یادم نیست.من چرا از تو بریدم؟که به توبرگردم؟وبناشدکه دلم را چه کنم یادم نیست.من نشانی دل دربه درم را ای دوست از تو پرسیده ام اما چه کنم یادم نیست.این نوشته غزل کیست که من میخوانم؟اسم او چیست؟خدایا چه کنم؟ یادم نیست
-
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین
پنجشنبه 3 فروردینماه سال 1391 18:00
عاشق شدن آنقدر بخندی که دلت درد بگیره بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری برای مسافرت به یک جای خوشگل بری به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی از حموم که اومدی بیرون ببینی حوله ات گرمه آخرین امتحانت رو پاس کنی کسی که معمولا زیاد نمی بینیش ولی دلت می خواد...
-
یک نظریه از عبید زاکانی ....
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 15:12
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟» گفت: «میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»...
-
این کمالاتت دلم را بس ربود
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 15:07
این کمالاتت دلم را بس ربود زین ربم اندر ثنا آرم سجود تو خدایی و خدایی پیشه ات ذره ای پستی مباد اندیشه ات صاحب جاه و جلالی و مقام تو کمالی و نباشی ذره خام خالق آن جنت و این برزخی مالک عرش و زمین و دوزخی طالب حقی نیاری دم جفا ذات پاکی با صفایی با وفا برتری از هر کلام و دید و سمع هر چه حسن اندر تو باشد گرد و جمع فارغی از...
-
تقدیم به همه کودکان دیروز.......
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1390 14:51
پا به پای کودکی هایم بیا کفش هایت را به پا کن تا به تا قاه قاه خنده ات را ساز کن باز هم با خنده ات اعجاز کن پا بکوب و لج کن و راضی نشو با کسی جز عشق همبازی نشو بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی طعم چای و قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان مادری...
-
محوتماشا
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 17:55
گفته بودی که: «چرا محو تماشای منی؟ و آنچنان مات که یک دم مژه برهم نزنی» مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو، به قدر مژه برهم زدنی!
-
شکر خدا که امروز –اصلاً- این جوری نیست!!!
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 21:25
این چکامه را سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، یکصد سال پیش،در وصف روحیات مردم ایران سروده است ... ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم ما باک نداریم ز دشنام و ملامت ما میل نداریم به آثار و علامت گر باده نباشد سر وافور سلامت از نام گذشتیم همه مایل ننگیم افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم...
-
عشق دستمال کاغذی
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 21:22
یکی از عشق های عصر جدید که فراگیر و مسری است و شدید عشق ناغافل است و یکباره که کند چُرت شخص را پاره در عزا، یا که جشن و مهمانی یا که در پرسه ای خیابانی ناگهان دختری بدون خشاب می کند تیر عشق را پرتاب غالباً تیر عشق آن دختر می خورد سیخ، توی قلب پسر طبق معمول، تا رسد اورژانس کله پا گشته طفلک بد شانس گر که باشد نشانه گیری...
-
کاج
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 21:17
در کنار خطوط سیم پیام/ خارج از ده دو کاج روئیدند سالیان دراز رهگذران/ آن دو را چون دو دوست می دیدند یکی از روز های سرد پاییزی/ زیر رگبار و تازیانه ی باد یکی از کاج ها به خود لرزید/ خم شدو روی دیگری افتاد گفت ای آشنا ببخش مرا/ خوب درحال من تامل کن ریشه هایم زخاک بیرون است/ چند روزی مرا تحمل کن کاج همسایه گفت با تندی/...
-
بیا تا برآریم دستی ز دل
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 21:13
بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گل همه طاعت آرند و مسکین نیاز بیا تا به درگاه مسکیننواز چو شاخ برهنه برآریم دست که بیبرگی ازین بیش نتوان نشست کریما به رزق تو پرورده ایم به انعام و لطف تو خو کردهایم گدا چون کرم بیند و لطف و ناز نگردد ز دنبال بخشنده باز چو ما را به دنبال کردی عزیز بعقبی همین چشم داریم...
-
نهاد بشر
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 16:09
گفت دانایی که گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد این بشر هرکه با گرگش مدارا می کند خلق و خوی گرگ پیدا می کند هرکه گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسانِ پاک زور و بازو چاره ی این گرگ نیست صاحب اندیشه داند چاره چیست در جوانی جان گرگت را بگیر وای اگر این گرگ گردد با تو پیر
-
دکتر علی شریعتی
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 19:48
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند . به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق. آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد. زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر......
-
محرم۱۳۹۰- خانه کشتی شهدای هفت تیر *هئیت الرضا*
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1390 22:16
-
گیرم پدر تو بوده فاضل از فضل پدر تو را چه حاصل
پنجشنبه 30 تیرماه سال 1390 18:37
روزی پدری پر از فضائل رفت از بر خاندان جاهل از مدرسه کودکش می آمد برخورد به لاتی از رذائل گفتش که پس از پدر تو باشی بر مرتبه اش ز خلق نائل بردش پس آنچه هست روشن کردش ز جهان و خلق غافل آمد پسرک به مادرش گفت امروز منم مراد کامل خندید به طفل و گفت مادر باید که کنی ز بر رسائل هم بعد بلوغ با نمازت همواره بکوش در نوافل هم...
-
توکلت علی الحیدر
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 08:22
تمام آیه قرآن همین است به قرآن حرف یزدان این چنین است به کوری دو چشم اهل سنت فقط حید امیرالمومنین است شنیدم از لب ساغر شنیدم از سر منبر که گفتند بهر سر مستی توکلت علی الحیدر بگو الله اکبر جونم قربون حیدر عبادت بی ولایت حقه بازیست اساس مسجدش بت خانه سازیس چرا سنی نمیخواهد بداند وضوی بی ولایت آب بازیست اگر گردد جدا این...