-
کل دنیا سراب است بخند
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 22:17
آدمک آخر دنیاست بخند آدمک مرگ همین جاست بخند دست خطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند آدمک خر نشوی گریه کنی! کل دنیا سراب است بخند آن خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند...
-
ماه رمضونهُ من کجام تو کجائی ؟!
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 22:16
یکی را گرفتی ، یکی را شکستی نفهمید رازش که پرسید : مستی ؟! که روزه نبرد است تو آنکه گرفتی و روزه سکوت ست همان که شکستی چه زیباست فریاد ، که از حلق چون توست چه فریاد زیباست! چه خوش ناز شصتی ندیدن حرام است و دیدن مرام است چرا کور یا کر بمانم به هستی ؟! و تا کی نگویم که گرگ و شبان را به یک سفره دیدم و در اوج پستی و تا کی...
-
به یاد قیصر امین پور
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 17:35
پیش از اینها فکر می کردم خدا خانه ای دارد کنار ابرها مثل قصر پادشاه قصه ها خشتی از الماس و خشتی از طلا پایه ها ی برجش از عاج و بلور برسر تختی نشسته با غرور ماه، برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج او اطلس پیراهن او، آسمان نقش روی دامن او، کهکشان رعد و برق شب، طنین خنده اش سیل و توفان، نعره توفنده اش دکمه پیراهن...
-
چیست این باران که دلخواه من است ؟
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 19:42
چیست این باران که دلخواه من است ؟ زیر چتر او روانم روشن است . چشم دل وا می کنم قصه یک قطره باران را تماشا می کنم : در فضا، همچو من در چاه تنهائی رها، می زند در موج حیرت دست و پا، خود نمی داند که می افتد کجا ! در زمین، همزبانانی ظریف و نازنین، می دهند از مهربانی جا به هم، تا بپیوندند چون دریا به هم ! قطره ها چشم...
-
درد و دل من و خدا
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 17:53
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا! اگر در...
-
هر کس آنچنان می میرد که زندگی می کند
جمعه 15 مردادماه سال 1389 10:35
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را ...
-
که انا الحق است به حق حق ثمر نهال تو یا علی
دوشنبه 14 تیرماه سال 1389 10:58
نه مراست قدرت آنکه دم زنم از جلال تو یا علی نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی چو نیافت غیر تو آگهی زبیان حال تو یا علی نبرد زه پس به تو ره کسی مگر از مقام تو یا علی هله ای مجلی عارفان تو چه مطلعی توچه منظری هله ای موحد عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری که ندیده ام به دو...
-
باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن تفتــیده ی مــولا کجـــــاست
پنجشنبه 10 تیرماه سال 1389 22:25
باز بـــوی باورم خـــــاکستریست / واژه هـــای دفتــرم خاکستریست پیش از ایــنها حـــال دیگر داشـتم / هرچــه میگفتند بـــــاور داشــتم مــا به رنگی ساده عادت داشتیم / ریشـــه در گنـــج قناعت داشتیم پیرهـا زهــر هـلاهــل خـورده انــد / عشق ورزان مـهر باطل خـورده اند باز هم بحث عقیل و مـرتضی ست / آهن تفتــیده ی مــولا...
-
فعل نیکو
یکشنبه 30 خردادماه سال 1389 15:29
آن قوٌت جوانی وان صورت بهشتی ای بیخرد تر از من، از دست چون بهشتی؟ تا صورتت نکو بود افعال زشت کردی پس فعل را نیکو کن اکنون که زشت گشتی
-
سی نصیحت زرتشت
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 18:32
1 1.آنچه را گذشته است فراموش کن و بدانچه نرسیده است رنج و اندوه مبر 2. قبل از جواب دادن فکر کن 3. هیچکس را تمسخر مکن 4. نه به راست و نه به دروغ قسم مخور 5. خود برای خود، زن انتخاب کن 6. به شرر و دشمنی کسی راضی مشو 7. تا حدی که می توانی، از مال خود داد و دهش نما 8. کسی را فریب مده تا دردمند نشوی 9. از هرکس و هرچیز...
-
شعردوم دبستان- یادش بخیر
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 15:58
زاغکی قالب پنیری دید از همان پاستوریزههای سفید پس به دندان گرفت و پر واز کرد روی شاخ چنار مأوا کرد اتفاقاً از آن محل روباه، میگذشت و شد از پنیر آگاه گفت :اینجا شده فشن تی وی چه ویویی! چه پرسپکتیوی محشری در تناسب اندام کشته ی تیپ توست خاص و عوام دارم ام پی تریّ ِ آوازت شاهکار شبیه اعجازت ولی اینها کفاف ما ندهد لطف...
-
چشم خونینم
جمعه 27 فروردینماه سال 1389 15:53
تو را با چشم خونینم تماشا میکنم هر روز و با این کار قلبم را چه رسوا میکنم هر روز تو را دیگر نمیبینم کنار خویشتن اما برایت در میان دل چه غوغا میکنم هر روز تمام عمر در هجرت نوای غصه میخوانم به اشک دیده چشمم را چو دریا میکنم هر روز تو را هر شب به بام آسمان چون ماه میبینم و با دوری چشمانت مدارا میکنم هر روز به امیدی که...
-
کمی بیشتر فکر کن
پنجشنبه 26 فروردینماه سال 1389 14:16
موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست. مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود. موش لب هایش را لیسید و با خود گفت : کاش یک غذای حسابی باشد. اما همین که بسته را باز کردند، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش...
-
برگ پاییزی
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 08:40
شبیه برگ پاییزی،پس از تو قسمت بادم خداحافظ،ولی هرگز نخواهی رفت از یادم خداحافظ،و این یعنی در اندوه تو می میرم در این تنهایی مطلق، که می بندد به زنجیرم و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد چگونه بگذرم از عشق،از دلبستگی هایم ؟؟؟ چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟؟؟ خداحافظ،تو...
-
همه وجودم
شنبه 14 فروردینماه سال 1389 17:06
دل به چشمای تو بستم تو شدی همه وجودم عشق تو باور من شد با تموم تارو پودم هرکی اومد سر راهم چشمامو بستم ندیدم عکس تو توی دست من بود تو رو با دلم خریدم برای نفس کشیدن عشق تو دلیل من بود بودن تو پیش چشمام خواب و رویای شبم بود من همه ترانه هامو واسه چشم تو نوشتم ندونستم تو سرابی وای چه تلخه سرنوشتم
-
بزرگمردی به نام کوروش در تاریخ جاودانه ایران
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 21:22
بدون شک تابلویی که در زیر می بینید روایت کننده یکی از جذاب ترین و دراماتیک ترین داستان های تاریخ ایران می باشد. این تابلو اثر وینسنت لوپز هنرمند اسپانیایی قرن 18 می باشد. داستان از این قرار است که مادی ها پس از برگشت از جنگ شوش غنایمی برای خود آورده بودند که بعضی از آنها را برای پیشکش به نزد کوروش آوردند. از آن جمله...
-
یک مسلمان هست آن هم ارمنی است
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 21:10
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟ صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت هم کلید زندگیست گفت فرزند: زین معیار در شهر ما یک مسلمان هست آن هم ارمنی است
-
موضوع انشاء
چهارشنبه 11 فروردینماه سال 1389 21:07
کودکی در دفتر مشقش نوشت زندگی یعنی غمی بی انتها زندگی یعنی شکست شیشه ای در هجوم بی امان سنگها زندگی یعنی که من در دفترم جای گل یک سفره خالی بکشم زندگی زخم عمیقی بر دل است زندگی موضوع انشای من است
-
زیارت
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 17:09
به زیارت اومدم واسه دخیل اون چشات می خوام جلوی پای تو قربونی شه دلم برات میگن شفا میده چشات میگن که جون میده صدات منم شدم دخیل تو الهی که بشم فدات تو رو مثل فرشته ها برام فرستاده خدا همه وجود تو شفاست درد منو بکن دوا آخه زیارت چشات برای من مقدسه به جای خونه خدا طواف چشم تو بسه می خوام که روزی صد دفعه دلم رو قربونی کنم...
-
کجا بودی؟
چهارشنبه 4 فروردینماه سال 1389 09:59
کجا بودی وقتی برات شکستم یخ زده بود شاخه گلم تو دستم کجا بودی وقتی غریبی و درد داشت من تنها رو دیونه می کرد کجا بودی وقتی تو رو می خواستم که دستات اروم بشینه تو دستم کجا بودی وقتی که گریه کردم از تو به آسمون گلایه کردم کجا بودی وقتی کنار عکسات شبا نشستم به هوای چشمات کجا بودی تو لحظه نیازم وقتی می خواستم دنیامو بسازم...
-
نرم نرمک میرسد اینک بهار
پنجشنبه 27 اسفندماه سال 1388 13:06
شاخه ها شسته،باران خورده،پاک آسمانه آبی و ابری سپید برگ های سبز بید عطر نرگس رقص باد نغمه ی شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوتر های مست... نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار! خوش به حال چشمه ها و دشت ها خوش به حال دانه ها وسبزه ها خوش به حال غنچه های نیمه باز خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز خوش به حال جام...
-
بهار آمد
پنجشنبه 27 اسفندماه سال 1388 12:59
با سلام وعرض تبریک به همه دوستان خوب و عزیزم امیدوارم سال 1389 خورشیدی سالی خوب و خوش به همراه برکت و سلامتی برای شما وخانواده محترمتان باشد و خواسته هایتان با حکمت خداوند متعال همراه گردد.
-
به کوروش چه خواهیم گفت؟
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 17:15
به کوروش چه خواهیم گفت؟ اگر سر بر آرد ز خاک اگر باز پرسد ز ما چه شد دین زرتشت پاک چه شد ملک ایران زمین کجایند مردان این سرزمین به کوروش چه خواهیم گفت؟ اگر دید و پرسید از حال ما چه کردید بُرنده شمشیر خوش دستتان کجایند میران سر مستتان چه آمد سر خوی ایران پرستی چه کردید با کیش یزدان پرستی به شمشیر حق ، نیست دستی!! که بر...
-
آی جماعت، چطوره احوالتون؟
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 18:20
آی جماعت، چطوره احوالتون؟ چی مونده از صفای پارسالتون؟ نگین فلانی از لطیفه خسته است خداگواهه من دلم شکسته است با خنده شماس که جون میگیرم برای تکتک شما میمیرم حتی اگه فقیر و بیپول باشید دلم میخواد که شاد و شنگول باشید خونههاتون چرا خوشآب و رنگ نیست؟ چیشده؟ خندهتون چرا قشنگ نیست؟ حرفهای گریهدار نمیپسندین؟...
-
ای جماعت، چطوره حالاتتون
سهشنبه 11 اسفندماه سال 1388 18:53
ای جماعت، چطوره حالاتتون قربون اون فهم و کمالاتتون گردنتون پیش کسی خمنشه از سربنده، سایهتون کمنشه راز و نیاز و بندگیتون درست حساب کتاب زندگیتون درست بنده میشم غلام دربستتون پیش کسی دراز نشه دستتون از لبتون خنده فراری نشه خدا نکرده، اشکی جاری نشه باز، یه هوا دلم گرفته امروز جون شما، دلم گرفته امروز راست و...
-
جنگل شی
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1388 21:37
کـجــای ایـن جــنـگـل شــب پنهون می شی خورشیدکم پشـت کدوم ســد ســکـوت پـر مـی کــشــی چــکـاوکم چرا بـه من شک می کنی مـن کـه مـنـــم بـرای تــو لبـریـزم از عـشــق تــو و سـرشــارم از هــوای تــو دسـت کدوم غزل بـدم نـبــض دل عـاشـقـمـو پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هق هقـمو گـریه نمی کنم نـــرو آه نمی کـشـم بشین حرف...
-
حاصل عمر گابریل گارسیا
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 18:03
• در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند و گاهی اوقات پدران هم. • در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود. • در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می کند. • در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و...
-
منیژه خاتون
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 19:51
حضور حضرت منیژه خاتون چطوره حال بچه گربههاتون؟ برای اون دهان و چشم و ابرو همیشه بنده بودهام دعاگو زبس که رفته عشق، توی قلبم نوشتم اسمتونو روی قلبم خداگواهه تا شما نیایین از تو گلوم، غذا نمیره پایین شباهمهش یادشما میکنم میرم به آسمون نیگا میکنم شما رومثل ماه میکشم هی شباهمیشه آه میکشم هی کسی خبر نداره از...
-
کـــاریــــــــکلماتـــــــور
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 10:05
از تولدم فقط موهای سفیدم را بیاد دارم که رنگش به مرور زمان به فلفل نمکی گرایید و حالیکه این سطور را رقم می زنم یکدست سیاه شده است . ……………………………………………………. از هفت سالگی به مدرسه رفتم . خوب یادم می آید زنگهای دیکته وقتی ( جا ) می انداختم کیفم را زیر سرم می گذاشتم و در آن ( جا ) آسوده به خواب عمیق فرو می رفتم ....
-
آدمیزاد
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1388 13:15
دوران کودکی: کودک: عروسکی که واشرش همیشه نشتی دارد و هیچ جوری نمی شود صدای بلندگو دزدگیرش را کم کرد... دوران نوجوانی: نوجوان: هنوز پاسپورت خروج از کودکی به اون ندادند و مدام از سرزمین جوانی دیپورتش می کنند...مسافر قاچاقی سرزمین جوانی دوران جوانی: آدامس : تنها چیزی که توی دهان خانم ها بند می شود بوسه : تصادفی که فقط یک...