آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

خداحافظ ماهی که روزها با تو یارای برابری ندارند

یک ماه پیش خداوند موجود مبارکی بنام ماه رمضان را بین ما فرستاد.

ماهی که بفرموده رسول گرامی خدا روزهایش بهترین روزها وشبهایش بهترین شبهاست.

ماهی که در شرافتش همین بس که قرآن درآن نازل شده است .

ماهی که درشرافتش همین بس که شب قدردرآن نهفته است، شبی که اگر چه یک شب است ولی از هزار ماه برتر و بالاتراست. شب قدری که از ابتدا تا انتهای آن سلام است، سلام هی حتی مطلع الفجر

اخیرا روایتی شنیدم که در شب قدر، ملائک الهی آنقدر رحمت بر اهل زمین نازل می کنند که چنان زیاد است که به همه مناجات کنندگان ومتضرعان در زمین می رسد و به آنها در حالی که قصد دارند رحمتهای اضافی را به آسمان برگردانند خطاب می شود نه، چیزی از رحمت مرا را بر نگردانید. عده ای از بندگان من خواب هستند به آنها هم از این رحمت من بهره ای برسانید.

ماهی که خداوند بواسطه داشتن آن بنا به فرموده امام سجاد: آثرتنا به علی سایر الامم، ما امت اسلام  را بر سایر امتهای ادیان گذشته  برتر ساخته  است.

ماهی که امام سجاد رفتن آن را مصیبت می داند واز خدا طلب جبران از دست دادن آن را می کند:

بار الها بر محمد وآل او درود فرست ومصیبت رفتن ماه ما را جبران کن!

ماهی که در شرافتش گفته اند تنها ماهی است که در قرآن از آن نام برده شده است.

ماهی که درشرافتش بعضی از علما را اعتقاد وفتوا بر این است که اگر با حرمتی که خدا از آن نام برده وآن را نه رمضان ،که ماه رمضان نامیده است بدان نگریسته نشود درازای این بی حرمتی نسبت به این موجود شریف ولطیف باید کفاره داد.

ماهی که موجود زنده ای است که بین ما می آید واز بین ما می رود:

وقد اقام فینا هذالشهر مقام حمد وصحبنا صحبه مبرور،این ماه در میان ما ستوده زیست و با ما پسندیده مصاحبت نمود وبا پایان آمدن وقت و کامل شدن شماره اش از ما جدا شد.

ماهی که امام سجاد از رفتن آن وحشت می کند!:

پس آن را مانند کسی وداع می کنیم که فراقش بر ما سخت وغم افزا باشد وروی برتافتنش ما رابه وحشت افکند!

ماهی که چنان شرافت ومنزلتی دارد که امام سجاد مکرر به آن سلام می کند:

السلام علیک یا شهرالله الاکبر  و یا عید اولیائه!

سلام بر تو ای ماه بزرگ خدا و ای عید اولیای او!

سلام برتو، ای همسایه ای که دلها در جوار آن رقت یافت وگناهان در آن کم شد.

سلام بر تو ،ای یاری دهنده ای که ما را درمبارزه با شیطان یاری داد و ای رفیقی که راههای احسان را هموار ساخت.

سلام بر تو، که چه بسیارند آزادشدگان خدا در تو و چه نیکبخت است کسی که پاس احترام تو را نگاه داشت.

سلام بر تو ای ماهی که چه گناهانی را از ما پاک کردی وچه عیبهایی را بر ما پوشاندی.

سلام بر تو، دیروز چه سخت به تو دل بسته بودیم و فردا چه سخت به تو مشتاق خواهیم بود

سلام بر تو،ای ماهی که روزها با تو یارای برابری ندارند!

سلام بر تو، ای ماهی که با ارمغان برکت بر ما وارد شدی وآلودگی گناه را از ما فروشستی.

سلام بر تو و بر فضلت که از آن محروم شدیم و بر برکات گذشته ات که از ما گرفته شد.

سلام بر تو، که پیش از آمدنت در آرزوی تو بودیم وپیش از رفتنت از اندیشه فراقت محزون هستیم.

مپندار که راضی به رفتنت بودم

دوباره موعد رفتن تو گردید و من دست خالی تر از همیشه تو را بدرقه کردم

اما بی خبر بود رفتنت بی صدا چنان مرا در گمانه زنی های رفتنت بر سر دو راهی گذاشتی

که رفتنت را ندیدم

حال تا دوباره باز گردی سالی میگذرد و چه حادثه ها که بر من بگذرد و در این میان آیا من باشم که دوباره بینمت یا نه، با خداست

وقتی هم میرفتی مرا با عیدت تنها گذاشتی

خدایا بحق نیکان وبرگزیدگانت وبحق روزه دار حقیقی این ماه مهدی علی وفاطمه که جانم فدای غبار قدمهای مبارکش باد همه ما را دراین ماه شریف بیامرز و در زمره آزادشوندگان از آتش گناه وقهرت قرار ده و توفیق دوام توبه را بما عنایت فرما ودر دلهای ما بذر انتظار درک ماه رمضانی دیگر را برویان.

علی جان! کلام تو هم مظلوم است

علی جان مظلومیت تو نه از به حکومت نرسیدنت بعد از نبی ، نه از پراکنده شدن مسلمانان، نه از نشناختن قدرت توسط آنها ست، نه! مظلومیت تو کلام تو است ، که حتی بعد از گذشت قرنها در میان دوستدارانت هم مهجور است .

 

مظلومیت تو اندیشه تو است که در نهج البلاغه محبوس مانده و عملی نشده ! امام عدل ! سال هاست که مردم حرم تو را غرق بوسه می کنند و زیارت خانه تو در نجف منتهای آمالشان است و هنگامی که با همه مشقات به این آرزو دست می یابند ، در مقابل جای پای تو به سجده افتاده و زاری کنان خدای را سپاس می گویند. ولی دریغ و صد دریغ که جای پای اندیشه تو در کنج کتابخانه ها خاک می خورد و اندک کسی است که به آن بها داده و آن را سرمشق راه و روش زندگی خود قرار دهد و به واسطه نزدیک شدن به مرام تو خدا را سپاس گوید . حب تو در فهم نهج البلاغه ات خلاصه می شود . چرا که فهم آن ایجاد مسئولیت میکند و تشیع می آورد . که این اخص از انسان بودن و متفکر بودن و مسلمان بودن است! که خاک شیعه علوی مسئولیت خیز است !اما شیعه علوی نه شیعه صفوی، که عامل سلب مسئولیت و نفی همه امر و نهی هایی است که به انسان و مسلمان خطاب شده است . تشیع صفوی ، مذهب راه حل یابی است برای گریز از مسئولیت ها ، مذهب تجلید و تذهیب و تجلیل قرآن نه تحقیق و تفسیر قرآن ، چرا که گشودن قرآن ، سخت است و مسئولیت آور . کتابی که چنان حساب و کتاب دقیقی دارد که می گوید : نتیجه یک ذره کار نیک را می بینی و کیفر ذره ای کار بد را می چشی . (و من یعمل مثقال ذره خیر یره و من یعمل مثقال ذره شر یره زلزال ۸)

 

قیامت روزی است که دستاورد خویش را می نگری (یوم ینظر المرء ماقدمت یده نبأ ۴۰) و انفاق ، از دست گذاشتن همه چیز است . انفاق جان و مال و زندگی ، زن و فرزند در راه عقیده . آری ما به جای شناخت علی و زندگی اش ، و دقت و تدبر در اندیشه ، کلام وحی پیامبر ، حب ظاهری آن ها را گرفته ایم و شناختشان را رها کرده ایم . چرا که حب علیِ ناشناخته ایجاد مسئولیت نمی کند. علیِ مجهول مانند بتی است که می پرستیمش بی آنکه میان ما و او هیچ ارتباطی وجود داشته باشد. میان علی و محبان خالص و بی معرفتش هیچگونه تحمیل و امر و نهی و مسئولیتی ایجاد نمی شود. هرچه می خواهیم بر سر میزنیم ، گریه می کنیم و …. بی اندک شناخت ، علی را فرشته می کنیم و گاه خدا می کنیم .

 

آری اینگونه علی در زندگی ما نقشی ندارد . به ظاهر علی علی گفته ، و در عمل هیچ بویی از کردار علی نبرده ایم . پس بارالها در این شب های ملکوتی ما را در مسیر حقیقی شناخت قرار ده مباد فقط درزبان محب علی باشیم.

دلا شب ها نمی نالی به زاری

دلا شب ها نمی نالی به زاری

سر راحت به بالین می گذاری؟

تو صاحب درد بودی ناله سر کن

خبر از درد بیدردی نداری ؟
بنال ای دل که رنجت شادمانی است
بمیر ای دل که مرگت زندگانی است
میاد آندم که چنگ نغمه سازت
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
میاد آندم که عود تار و پودت
نسوزد در هوای آشنایی
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد عشق ورزد اشک ریزد
به فریادی سکوت جانگزا را
بهم زن در دل شب، های و هو کن
و گر یارای فریادت نمانده است
چو مینا گریه، پنهان در گلو کن
صفای خاطر دل ها ز درد است
دل بی درد همچون گور سرد است

آبرو داری کنیم

ما گدایان خیل سلطانیم                شهربند هوای جانانیم

 

بنده را نام خویشتن نبود                هر چه ما را لقب نهند آنیم

 

دوستان در هوای صحبت یار             زر فشانند و ما سر افشانیم …

 

کمتر کسی است که بهره ای از هنرو ادبیات برده باشد و این غزل را نخوانده باشد و نشنیده باشد و نداند که این غزل از سعدی است و باز هم نداند شجریان آن را به آواز خوانده است . یعنی بی راه نیست اگر ادعا کنم این غزل همان اندازه یادآور سخن سرایی سعدی است که یادآور آواز شجریان و اغراق نیست که بگویم : اگر شجریان این غزل را نخوانده بود ، چیزی کم داشت .

یعنی ،غزلیاتی از استاد سخن که با هنر استاد آواز همراه شده اند ، کم نیستند . انکار نمی کنم که غزلیات سعدی به خودی خود در اوج ادب اند و از خواندن آنها می شود حظ وافری برد. اما انکار نمی توان کرد که غزل سعدی وقتی با آواز شجریان به گوش می آید، هوش آدم را می رباید.

سخن اصلی با دیگران است . دیگرانی که امروز می خواهند ربنای شجریان را از گوش ها بگیرند و لابد فردا هم حافظ را از گوشه ی تاقچه ها جمع کنند . تا به بی هنری ، سخن گفتن به زبان سعدی را فراموش گردد و نظامی ، روسی شود و مولوی ، رومی باشد و بوعلی هم تازی . دیگرانی ، که می خواهند به نردبان سیاست ،فرهنگ را پایین بکشند و به ریسمان بی فرهنگی از دیوار فرهنگ بالا بروند و مثلاً از نو بسازندش . سخن با این مهندسان فرهنگ است ، لازم است که بدانند باد می پیمایند و نور در هاون می کوبند . گره بر آب می زنند و آبروی خود می برند . بد می کنند.

سخن دیگر هم با “ما” است . با خویشان خویش ، با خودِ خودم . اکنون که نیک بختانه هم زبان و هم زمان یکی از این پهلوانانِ هنریم که جوانمردانه به پای مردم خویش ایستاده است و سوگمندانه آماج نامردمی هاست ، مبادا به رسم مرده پرستی ، قدرش را نیک ، نیک ، نیک ندانیم . بودنش را غنیمت شماریم و لحظه هایش را تکثیر کنیم . هدیه هایمان را به آثارش بیالاییم و گوش فرزندانمان را به مناجات با ربنایش بخوانیم و گوشی هایمان را با ربنایش به مناجات برآوریم .

 

رسم تمدن و فرهنگ این است : جایی که آب است باید ماند و جایی که آبرو نیست ، باید رفت . آبرو داری کنیم .