آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

توکلت علی الحیدر

تمام آیه قرآن همین است

به قرآن حرف یزدان این چنین است

به کوری دو چشم اهل سنت

فقط حید امیرالمومنین است

شنیدم از لب ساغر

شنیدم از سر منبر

که گفتند بهر سر مستی

 توکلت علی الحیدر

بگو الله اکبر جونم قربون حیدر

عبادت بی ولایت حقه بازیست

اساس مسجدش بت خانه سازیس

چرا سنی نمیخواهد بداند

وضوی بی ولایت آب بازیست

اگر گردد جدا این سر

از این جسم و از این پیکر

بگویم مرد و مردانه

 توکلت علی الحیدر

بگو الله اکبر جونم قربون حیدر

در دنیا زدم دنیا علی بود

به عقبا سر زدم عقبا علی بود

به مسجد رفتم از بهر عبادت

بنا و بانی و بنا علی بود

بنازم باغبان و باغ گل را

بنازم مصطفی ختم رسل را

بنازم بو تراب و بو الحسن را

علی مرتضای بت شکن را

علی چون مجتبی فرزند دارد

چون زینب دختری دلبند دارد

علی یک باغ گل از یاس دارد

علی بعد از حسین عباس دارد


رفیق من سنگ صبور غمهام

رفیق من سنگ صبور غمهام
به دیدنم بیا که خیلی تنهام
هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونمو دل زده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها
نمونده از جوونیام نشونی
پیر شدم پیر تو ای جوونی
تنهای بی سنگ صبور
خونه سرد و سوت و کور
توی شبات ستاره نیست
موندیو راه چاره نیست
اگر که هیچ کس نیومد سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش
صدای سازم همه جا پر شده
هر کی شنیده از خودش بیخوده
اما خودم پر شدم از گلایه
هیچی ازم نمونده جز یه سایه
سایه ای که خالی از عشق و امید
همیشه محتاج به نور خورشید
زندگیتان سرشار از عشق و امید


باور نکن تنهایی ات را

باور نکن تنهایی ات را
من در تو پنهانم، تو در من
از من به من نزدیکتر، تو
از تو به تو نزدیکتر، من
باور نکن تنهایی ات را
تا یک دل و یک درد داریم
تا در عبور از کوچه عشق
بر دوش هم سر می گذاریم
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهایی ات را
هر جای این دنیا که باشی
من با توام تنهای تنها
من با توام هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه، یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه دل
باور نکن تنهایی ات را
من با توام منزل به منزل

   

خدایا

خدایا,آه ای خدایم
صدایت می زنم بشنو صدایم
شکنجه گاه این دنیاست جایم
به جرم زندگی این شد سزایم
مرا بگذار با این ماجرایم
نمی پرسم چرا این شد سزایم
گلویم مانده از فریاد و فریاد
ندارد کس غم مرگ صدارا
به بغض در نفس پیچیده سوگند
به گلهای به خون غلطیده سوگند
به مادر سوگوار جاودانه
که داغ نوجوانش دیده سوگند
خدایا, حادثه در انتظار است
به هر سو باد وحشی در گذار است
به فکر قتل عام لاله ها باش
که خواب گل به گل کابوس خار است
خدایم,خدایم ای خدایم
ای پناه لحظه هایم
صدایت می زنم بشنو صدایم
الهی در شب فقرم بسوزان
ولی محتاج نامردان مگردان
الهی کیفرم را می پذیرم
که از تو ذات خود را پس بگیرم
کمک کن که با نا حق نسازم
برای عشق و آزادی بمیرم