آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آبرو داری کنیم

ما گدایان خیل سلطانیم                شهربند هوای جانانیم

 

بنده را نام خویشتن نبود                هر چه ما را لقب نهند آنیم

 

دوستان در هوای صحبت یار             زر فشانند و ما سر افشانیم …

 

کمتر کسی است که بهره ای از هنرو ادبیات برده باشد و این غزل را نخوانده باشد و نشنیده باشد و نداند که این غزل از سعدی است و باز هم نداند شجریان آن را به آواز خوانده است . یعنی بی راه نیست اگر ادعا کنم این غزل همان اندازه یادآور سخن سرایی سعدی است که یادآور آواز شجریان و اغراق نیست که بگویم : اگر شجریان این غزل را نخوانده بود ، چیزی کم داشت .

یعنی ،غزلیاتی از استاد سخن که با هنر استاد آواز همراه شده اند ، کم نیستند . انکار نمی کنم که غزلیات سعدی به خودی خود در اوج ادب اند و از خواندن آنها می شود حظ وافری برد. اما انکار نمی توان کرد که غزل سعدی وقتی با آواز شجریان به گوش می آید، هوش آدم را می رباید.

سخن اصلی با دیگران است . دیگرانی که امروز می خواهند ربنای شجریان را از گوش ها بگیرند و لابد فردا هم حافظ را از گوشه ی تاقچه ها جمع کنند . تا به بی هنری ، سخن گفتن به زبان سعدی را فراموش گردد و نظامی ، روسی شود و مولوی ، رومی باشد و بوعلی هم تازی . دیگرانی ، که می خواهند به نردبان سیاست ،فرهنگ را پایین بکشند و به ریسمان بی فرهنگی از دیوار فرهنگ بالا بروند و مثلاً از نو بسازندش . سخن با این مهندسان فرهنگ است ، لازم است که بدانند باد می پیمایند و نور در هاون می کوبند . گره بر آب می زنند و آبروی خود می برند . بد می کنند.

سخن دیگر هم با “ما” است . با خویشان خویش ، با خودِ خودم . اکنون که نیک بختانه هم زبان و هم زمان یکی از این پهلوانانِ هنریم که جوانمردانه به پای مردم خویش ایستاده است و سوگمندانه آماج نامردمی هاست ، مبادا به رسم مرده پرستی ، قدرش را نیک ، نیک ، نیک ندانیم . بودنش را غنیمت شماریم و لحظه هایش را تکثیر کنیم . هدیه هایمان را به آثارش بیالاییم و گوش فرزندانمان را به مناجات با ربنایش بخوانیم و گوشی هایمان را با ربنایش به مناجات برآوریم .

 

رسم تمدن و فرهنگ این است : جایی که آب است باید ماند و جایی که آبرو نیست ، باید رفت . آبرو داری کنیم .

نظرات 3 + ارسال نظر
مریم جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ب.ظ http://www.eshghe-shisheyi.blogfa.com

سلام دوست خوبم....

ممنونم از حضورتون......

با صحبت هاتون در مورد حذف ربنای استاد شجریان موافقم.... تو اینجور مواقع زبان آدم قاصره ...

متشکرم و موفق باشید...

خدا همین نزدیکی هاست جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:44 ب.ظ http://kumail.blogsky.com

نمی دونم که چی بگم....

مینا جمعه 5 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:05 ب.ظ http://blackjoker.blogsky.com

سلام
حالت چطوره؟

حرفی حساب نه بیش و نه کم

ولی هر کسی هر چقدر هم بخواد گذشته ما رو بگیره نمیتونه اون رو از ذهن ادمها پاک کنه
اگه ما نخوایم هیچ کس نمیتونه هویت ما رو ازما بگیره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد