آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

بیا تا برآریم دستی ز دل

بیا تا برآریم دستی ز دل

که نتوان برآورد  فردا ز گل

همه طاعت آرند و مسکین نیاز

بیا تا به درگاه مسکین‌نواز

چو شاخ برهنه برآریم دست

که بی‌برگی ازین بیش نتوان نشست

کریما به رزق تو پرورده ایم

به انعام و لطف تو خو کرده‌ایم

گدا چون کرم بیند و لطف و ناز

نگردد  ز  دنبال بخشنده باز

چو ما را به دنبال کردی عزیز

بعقبی همین چشم داریم نیز

عزیزی و خواری تو بخشی و بس

عزیز تو خواری نبیند زکس

خدایا به عزت، که خوارم مکن

به ذلّ گنه شرمسارم مکن

به لطفم بخوان و مران از درم

ندارد به جز آستانت سرم

تو دانی که مسکین و بیچاره‌ایم

فرو مانده‌ی نفس امّاره‌ایم

نمی‌تازد این نفس سرکش چنان

که عقلش تواند گرفتن عنان


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد