آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آسمان کوچک بچگی

ازمحبت طعم کالی مانده است،ازصفای دل سفالی مانده است،آنکه زیبا بود زجرش می دهند،آنکه زشتی کرد اجرش می دهند...

آری به مسلخی رفتیم که نمی خواستیم.

نمیدانم از چه بگویم و از که بگویم ، اصلاً کسی هست که این مطالب رابخواند؟!

در دوران قرآن سوزی مردم را چه شده که چون درندگان در حال دریدن خواهر وبراردان ایمانی خود هستند.

ورطه ای است واژگونه از اعتقادات و درآمیختن مبهلات بجای واقعیات.براستی که تاریخ مجدداً در حال تکرار است با این تفاوت که دیگر عصر اسب و شمشیر ونیزه وبیرق جای خود را به موشک و جنگنده و جنگ نرم افزاری داده است.

بیاد آریم جنگ صفین ،مالک اشتر تا نابودی خیمه کفر و سوزاندن خیمه نفاق راهی ندارد که باز مکر و حیله عجوزه ،نامسلمان شناسانی که در هیبت اسلام بودند به مدد لشگر سیاه آمد و قرآنها به نیزه رفت.علی فرمان حمله داد و فرمود که من قرآن ناطقم و آنها جز پوست و نگارش چیزی نیست و لی مردم نادان و سطح اندیش، علی را نشناختند و ندانسته کمر به یاری لشگر معاویه دادند و آنچه نباید میشد شد.

امروز نیز امیرالمومنین علی ابن ابیطالب ناشناخته است و این بار قرآن را به آتش کشیدند و مردم به بهانه این قرآن سوزی به کوچه و خیابانها آمدند و شعار سی ساله تکراری خود را فریاد زدند.

علی جان ، هنوز که هنوز است درد و تلخکامی نادانان جنگ صفین تکرار میشود و این بی خردان از کتابی به دفاع پرداختند که از 12 ماه سال به جز اندکی در ماه مبارک رمضان گوشه خانه ها و مساجد وحسینیه ها محبوس است و مردم زمان ما تو را نشناختند و به دفاع از کاغذ و نگارش عربی آن برخاستند.

علی جان این درد و دل در دوران سیاه آلود شده دین محمد(ص) پدیده نوئی نیست.میدانی چرا؟من جوابش را به تو میگویم

از 10 سالگی تا 33 سالگی دوش به وش کسی بودی که در به سرانجام رساندن هدفش آماج تهمت ها و افتراءها شد. او را ابتر و مجنون خواندند. به اسارت بردنش ، به حصر کشیدنش ، اقوام و یارانش را به ستم کشیدند تا نگوید انا محمد رسول اله. ولی پافشاری کرد و گفت و به یاری حق دینش را تکمیل و تو را وصی و جانشینش قرار داد ولی علی جان خودت بگو در سقیفه چه گذشت ، تو کجا بودی که حق خدائیت را مردم زبون تاب نیاوردند و به ناحقی حقت را ربودند .علی جان چه شد که بعداز رفتن پیامبر دیگر تنها و بی کس شدی و دیگر جواب سلام دادنت برای مردم سنگین می آمد.درب خانه ات را سوزاندند و  فرزند شش ماه و همسرا را کشتند و تو را 25 سال خانه نشین کردند و به آزارت پرداختند.خلیفه دوم (عمر)  بارها و بارها به زبان آمد و گفت که اگر تو (علی) نبودی عمر بارها نابود شده بود.مگر طعم حکومت برایت شیرین نبود که 25 سال ساکت نشستی؟!

نه شیرین نبود برای توئی که این دنیا را از روده گوسفندی بی ارزش تر میدانی. تو حقیقت حقی، تو قرآن ناطقی تو بهای اسلامی ولی افسوس وصد افسوس که قدرت را ندانستیم .کشته شدی به بهانه عدلت ، کشته شدی چون اسلامت تیغ برنده گلوی سفاکان و ناپاکان شده بود.

تحملت نکردند و کشتن تو را تنها راه حل برای انحراف دین محمد میدانستند ولی چه بیهوده فکری بود و چه باطل اقدام کردند که جگر پاره پاره شده و به نیزه رفتن سر پسرانت نگذاشت ناپاکان و نوادگان ابوجهل به هدف خود برسند و دین را سینه به سینه به نسلی منتقل کردند که قرآن را در حبس میکنند و به بهانه آتش کشیدن کتابی که تو ناطق و گویای آن هستی به خیابانها می آیند.

علی جان در مساجد ما دیگر حرفی از کلام تو نیست،جوانانمان بی راهه را راه میدانند،ضدارزشها به ارزش تبدیل شد،دیگر محرم و صفر به بهانه نشر اکاذیب معرکه گردان درباری دارد،نامت غریب شد، عدلت خاموش و سخنت گوش شنوا ندارد، خلاصه بگویم علی جان کاری که معاویه و عمر وعاص نتوانستند بکنند و دین محمد را به تحریف بکشند در عصر ما انجام شد.

بازار مکاره داغ است و شمع بیت المال همیشه روشن است و لی دیگر تو نیستی و آهن گداخته ای نیست که بر دست برادر خو بگذاری و آتش دوزخ را به یادش آری.

آری به مسلخی رفتیم که نمی خواستیم.

 

 

 


نظرات 1 + ارسال نظر
آزاده سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ http://azadeh-yass.blogfa.com

پاییز

از چهره طبیعت افسونکار
بربسته ام دو چشم پر از غم را
تا ننگرد نگاه تب آلودم
این جلوه های حسرت و ماتم را


پاییز ای مسافر خاک آلوده
در دامنت چه چیز نهان داری
جز برگ های مرده و خشکیده
دیگر چه ثروتی به جهان داری


فروغ فرخزاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد