نه مرا صبر و قرار است اگر باز آیی
تو مگر عقده دل را ز کرم بگشایی
من و شوریدگی وشوق و صال وغم یار
عاقبت می کشدم هجر و غم تنهایی
گفته بودم توبیا تا که من ازشوق حضور
جان برون سازم ازاین قالب بی پروایی
درد جانسوز غمت گرچه به تاراجم داد
به خدامی نهراسم من از این رسوایی
من به زندان غمت موی سیه کرده سپید
کنج زندان و غم هجر و شب تنهایی
تو بیا صبر کنم من به ادب در قدمت
هرچه خواهی توبگوهرچه تومیفرمایی
عاشقی رابه ازاین نیست که درخلوت دوست
به تجسس نظر افتد به تو چون ،زیبایی
حالیا شرح فراغ این همه تفسیر مکن
که پس پرده چه دانی ، چه کند شیدایی
دیدی که بهار بی تو سرد است
پاییز تر از خزان زرد است
آن شب دل من شکسته تر شد
دیگر همه چیز رنگ درد است
دیگر همه جا سکوت دلگیر
دست و دل من اسیر زنجیر
ای روح پر از ترانه من
خاموش ترین بهانه راگیر
ای آن که نداری خبر از من
سرچشمه ی هر غمم تو هستی
دیگر به بهار خنده ام نیست
باران صفا دهنده ام نیست
ای آن که دلم اسیر عشقت
بر بام دلت؛ پرنده ام نیست؟
شعرم همگی سرود درد است
گفتم که بهار بی تو سرداست
گفتم که بهار بی تودیگر
پاییز تر از خزان زرد است
واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".
شهریاری که نداند شب مردمانش چگونه به صبح میرسد
گورکن گمنامی است که دل به دفن دانایی بسته است
مردمان من امانت آسمانند بر این خاک تلخ
مردمان من خان و مان من اند
کوروش بزرگ
7 آبان روز جهانی کوروش بزرگ بر ایرانیان فرخنده باد.