الا ای دل که می بینم به زاری
تو را هیچ وقت نبوده روی یاری
تو را آرام و و با حجب آفریدند
چرا اینقدر تپش در سینه داری؟!
نمیدانم چرا وقت یه صحبت
زبانم ،این دلم ندارد سر سازگاری
نمیدانم چرا شرمنده هستم
نمیدانم چرا بی شانس هستم
ولی دانم که تو این روزگارا
دلی با عشق پی یک یار بستم
همیشه یار خوب با ما وفا هست
همیشه قصه هایش بی ریا هست
زنم بر سیم آخر من می گویم
همیشه هستم با او تا جهان هست
سلام
خیلی جالب بود امیدوارم که شاهد کارهای بیشتری ازت باشیم
به وبلاگ من هم تونستی سر ی بزن
سلام نسبتا شعر خوبی سرودین رویه قافیه و مصرها بیشتر دقت کنین